رضا يزداني: راکِ ايراني، فقط «کاوه يغمايي»!
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۷۵۴۴۵۸۹
خبرگزاري آريا - موسيقي ما – بهمن بابازاده: دهمين آلبوم رسمي رضا يزداني امسال به نام «درهم» منتشر شد تا هجدهمين سال فعاليت هنري اين خواننده مصادف با دهمين آلبوم رسمياش باشد. خوانندهاي با فراز و نشيبهاي فراوان در سالهايي که هر کدام از آنها دستخوش حواشي و اتفاقات مختلفي بود و باعث شد رضا يزداني به عنوان خواننده در دورههاي مختلف طرفداران زيادي را به سمت آثار خود بياورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آلبوم «پرنده بي پرنده» که دومين آلبوم رسمي اين خواننده به حساب ميآمد، آغاز موج جديدي در موسيقي راک ايراني بود که به مرور لفظ «پاپ- راک» به عنوان لفظ غالب درباره اين سبک استفاده شد و خيلي زود پرطرفدار شد. کنسرتهاي رضا يزداني مورد استقبال قرار گرفت و حضورش در سينماهم باعث شد اين خواننده خيلي زود از سوي رسانهها و مردم جدي گرفته شود. آثارش با کلام يغما گلرويي، انديشه فولادوند و ... و موسيقي حميدرضا صدري و کارن همايونفر و البته خودش به يک باره دست به دست شد و يزداني خيلي زودتر از آنچه تصورش را ميکرد با اقبال عمومي رو به رو شد.
انتشار دهمين آلبوم رسمي رضا يزداني «درهم» بهترين بهانه بود براي يک گفتگوي مفصل و جدي درباره همه اين سالها، حواشي سينمايي و موسيقايي و حرف و حديثهايي که همواره درباره اين خواننده گفته و مطرح شده است.
* امروز 18 سال از نخستين آلبوم رسمي تو گذشته. درمورد اين 18 سال و اتفاقاتي که به تو گذشت بگو. آيا خودت از اين روند راضي هستي و اگر به عقب برگرديم آيا تصميم اشتباهي داشتهاي که بخواهي آن را انجام ندهي؟ چند روز پيش يکي از بچهها چندتا از اين صفحههاي گرامافون را زده بود که من به ديوار ميزدم. ده آلبوم و يک آلبوم تصويري بود و من همينطور نشسته بودم و نگاه ميکردم و پيش خودم ميگفتم اين زندگي من در 18 سال است. از شهر دل و حضرت مولانا شروع شد و به آلبوم دهم رسيد. خداراشکر خيلي راضي هستم. شايد روند کاري من در سالهاي اول کمي کند بود و بين آلبومها فاصله بود که البته بخش اعظم آن به واسطهي ارشاد بود که اجازه نميدادند. «پرنده بي پرنده» دو سال و «هيس» 18 ماه در ارشاد بود. از «ساعت بيست و پنج» روال سالي يک آلبوم را داشتيم. در مجموع راضي هستم. اتفاقا چندبار صحبت اين موضوع شده که چه اتفاقاتي در اين 18 سال افتاده و خيليها آمدند و خيليها رفتند. فقط من و آقاي عليرضا عصار از نسل اول موسيقي پاپ ايران ماندهايم. ما سه نسل را ديدهايم که آمدند و رفتند و اين يک عمر است. وقتي نگاه ميکنيم که ببينيم دليل آن چه بوده و آيا موسيقي و تنظيم بوده يا جنس صدايي که خد ابه ما داده يا مراقبتهايي که کرديم و مسائلي که انتخاب کرديم، به فاکتورهاي زيادي ميرسيم که باعث شده خداراشکر هنوز که هنوز است بليت کنسرتهايم سولدآت شود و هنوز بتوانم خودم را در بورس نگه دارم.
* آلبوم اول تو غافلگيري بزرگي در بازار موسيقي آن سالها بود. يک آلبوم راک، لحن خوانش تو هم در تصور عمومي تاثيرگذار بود که يک خوانندهي راک لباس چرمي ميپوشد و روي استيج ميآيد. از آن زمان شروع کنيم و به کنسرت اول و اجراي چهارنفرهتان برسيم. کمي درمورد آن سالها صحبت کنيم.اين چيزي بود که من انتخاب کرده بودم و تصميم داشتم که کار متفاوتي از نظر تنظيم و ملودي و وکال خواننده داشته باشم. به غير از آلبوم شهر دل وقتي از آلبوم پرنده بي پرنده شروع کرديم قرار بود اين اتفاق بيفتد. آنموقع خيلي به من ميگفتم که صداي تو شبيه به فريدون فروغي است و بيا به همان سبک بخوان. حتي پيشنهاد ميکردند که مثل فرهاد بخوانم ولي من تصميم نداشتم که مثل کسي بخوانم و مثل بچههايي باشم که آنموقع مثل کسي ميخواندند و قطعا تاريخ مصرفي داشتند و من نميخواستم خودم را درگير تاريخ مصرف کنم. به همينخاطر شروع کرديم و چيزي که دوست داشتم و آن را انتخاب کرديم را خواندم. از پرنده بي پرنده شروع شد و خيليها ميگفتند اين چرا اينگونه ميخواند و هرجا که بخواهد دهانش را باز ميکند و هرجا بخواهد ميبندد ولي ما آن سالها را گذرانديم.
* بعد از 18 سال در اين نقطهاي که نشستهاي خيليها اعتقاد دارند هنوز و هنوز بهترين آلبوم تو «خاطرات مبهم» است. درمورد آن آلبوم حرف بزنيم. اتفاقا در صفحهي اينستاگرام خودم يک نظرسنجي گذاشتم که الان آلبوم را شروع ميکنم و شما ميخواهيد که آلبوم بعدي در فضاي چه آلبومي باشد و سه آلبوم را براي من نام ببريد. 2000 کامنت داشتم و نتيجه جالبي داشت. «ساعتها خوابند»، «ساعت فراموشي» و «خاطرات مبهم».
* خودت اين فکر را ميکردي؟ ميدانستم که «ساعتها خوابندن» و «خاطرات مبهم» در آن هست ولي انتظار «ساعت فراموشي» را نداشتم. البته خيلي متنوع بود و خيليها «سلول شخصي» و «دوئل در آينه» را دوست داشتند. از نظر خودم بهترين آلبوم من «سلول شخصي» با فاصله زياد است.
* شايد دليل اين انتخاب شخصي تو، جاري بودن دغدغههاي شخصي خودت در آن آثار است...«سلول شخصي» براي من به گونهي ديگري است. فقط اين آلبوم، آلبوم سختي است و مخصوصا سي دي اول که ترانههاي انديشه فولادوند است ترانههاي سختي دارد و به نظر من شايد نتوانم ديگر «سيگار پشت سيگار» و «شليک کن رفيق» و «سمت هيچ» را تکرار کنم. براي من با فاصله آلبوم «سلول شخصي» در اولويت است ولي براي مردم اينگونه نيست و خيلي سخت با آن ارتباط ميگيرند و دليل آن اين است که از لحاظ ملودي و تنظيم خيلي از فضاي پاپيولار دور است. قشر دانشجوي موسيقي و کافه نشينها خيلي آن را دوست دارند. کساني که ادبيات خواندهاند و توانستهاند تک به تک اين واژهها را درک کنند ارتباط خوبي با اين آلبوم گرفتهاند. مثلا در «سمت هيچ» که يک سري کلمه را در انتهاي هم رديف کردهايم هرکدام آنها يک کتاب و مکتب است.
* تفسيرهاي مختلفي هم درمورد آن شد.بله و ارشاد هم خيلي به ما کمک کرد. من حتي فکر نميکردم «شليک کن» هم مجوز بگيرد. حتي تراکهاي ديگر «سيگار پشت سيگار» و «سلول شخصي» هم فکر نميکردم که مجوز بگيرند.
* نوستالژيخواني و پرداختن به نوستالژي نسلهاي مختلف در آثار تو مورد توجه قرار گرفت و همچنان هم ادامه دارد و اين روزها من پسلرزههاي آثار جديدي که خواندهاي را هم ميبينيم. هميشه گفتهام که ترانههاي نوستالژي را خيلي دوست دارم. وقتي تو يک ترانهي نوستالژي ميخواني، آن کار ديگر تاريخ مصرف ندارد و ترانهي «شمال» هميشه با جادهي شمال است. «لالهزار»، «نوار»، «کارتن»، «کوچه ملي»، «کافه نادري» و خيلي کارهاي ديگر را خواندم. هميشه اعتقاد داشتم که در کارهاي نوستالژي اتفاق خوبي خواهد افتاد. من فکر ميکنم 12 يا 13 کار درمورد تهران خواندم و مردم تهران خيلي آنها را دوست دارند و با آن زندگي ميکنند. در آلبوم آخر هم تراک «دارند پايتخت رو عوض ميکنند» را داشتيم و به شکل ديگري به تهران نگاه کردم. خودم فکر ميکردم که ديگر به سراغ آن نروم مگراينکه ترانهي عجيب و دوستداشتني گيرم بيايد که آمد. روزي اين را براي من فرستادند و من از ترانهسراي آن تعجب کردم. ميثم بهاران اسم و رسمي هم ندارد و واقعا ترانهي خيلي خوبي به من داد.
* دغدغههاي اجتماعي تو در همهي اين سالها بالا و پايينهاي مختلفي را تجربه کرده است. رضا يزداني که «برج» و «دنياي وارونه» را ميخواند انتقادهايي را به خود ديد و به مرور فضاي کارياش بيشتر به فضاي عاشقانه و شايد روابط انساني نزديکتر شد. آيا اين بستگي به افزايش سن تو داشت و دغدغههاي شخصي و نگاه تو به جامعه و مطالعاتي که داشتي؟ کمي درمورد مفاهيم آثارت صحبت کنيم. مدل من اينگونه است که آينهي خودم هستم. هرآنچه در هر آلبومي ميبينيد حال و روز همان روزهايم است و سعي نميکنم خودم را از آن حال و روز خارج کنم. مثلا نميگويم بيايم و يک کار اجتماعي بخوانم و يک کار نوستالژي بخوانم و بعد آن يک کار عاشقانه بخوانم. بستگي دارد که حال و روز من در آن ايام چگونه باشد و حالم خوب باشد يا بد، عاشق باشم يا فارغ. من هميشه دوست داشتم که کارهاي اجتماعي بخوانم ولي در جاهايي مثل «خاطرات مبهم» که آلبوم منتشر شد، ما ديديم که چقدر مردم عاشقانه دوست دارند و بالاخره آدم در هر سالي باشد حس و حال عاشقانه دارد.
* آن آلبوم تفسيرهاي عاشقانهي پر اندوهي داشت. دليل آن چه بود؟ چرا آن عشق، اندوهبار و پر از حسرت به نظر ميرسيد؟ حال و روز کارن همايونفر بود. 5تاي آن کارها را کارن ساخت و 5 تاي ديگر را من ساختم. آن 5تا بهترين ملوديهاي آن روزهاي کارم بود و به نظرم بهترين ملوديهاي کل آثار کارن همايونفر بود. جنس ملوديسازي کارن اينگونه است و خيلي عميقاند. بعضا يکي دو ترانه مثل «ادامه بده» و «گرامافون» که روي آنها گفته شد و برعکس من که هميشه روي ترانه ملودي ميگذارم کاملا روند برعکسي بود و کارها ملودي داشت. «کجا گمت کردم» ملودي يکي از فيلمهايي بود که کارن ساخته بود و فکر ميکنم اسم آن «نسکافهي داغ» بود. من خودم آنها را جدا کردم و گفتم اين ملوديها را ميخواهم. غم عجيبي که در آن آلبوم است بهخاطر همين بوده است.
* درمورد روند مفهومي کارهايت نگفتي که چرا از فضاهاي اجتماعي به سراغ فضاهاي عاشقانه غمناک آمدهاي.اينگونه نيست و هميشه در تلاطم بودهايم . مثلا ساعت فراموشي و خاطرات مبهم خيلي عاشقانه بودند و در ساعتها خوابند کار اجتماعي زيادي دارم؛ مثل قوي سياه، ديوانه و کارهاي ديگر. در آلبوم سلول شخصي که همه کارها اجتماعي شد. من در آن فضا آنگونه بودم و انديشه فولادوند در کنار من بود که مدلش همينگونه است. بعد که به دوئل در آينه و درهم رسيديم که در درهم همه مدل کاري داريم.
* مخاطب چقدر در انتخاب مفاهيم آثارات نقش دارد؟قطعا تاثير دارد ولي نه به گونهاي که بگويم الان مخاطب اينگونه دوست دارد و بايد اينگونه کار کنم. * ترجيح ميدهي که هنرمند مسيري باشد که مخاطب پيگير آن است؟ بله. هميشه بايد آرتيست به مخاطب چيز جديدي بدهد. واژه تربيت درست نيست ولي بايد هميشه اينگونه باشد. شايد براساس موسيقي پاپ خيليها اين کار را بکنند ولي من به اين عقيده ندارم.
* به آلبوم «درهم» رسيديم و بازگشت تو به آلبوم شهر دل و مولاناخواني و شاملو و .... اين اتفاق از کجا شروع شد؟ من اين سالها حافظ ميخواندم. خدا آقاي معلم را رحمت کند. من در جشن دنياي تصوير هميشه يک حافظ ميخواندم و قرارمان بر همين بود. هميشه با علي شوخي ميکرديم که چندسال ديگر حافظ تمام ميشود و بايد سراغ شاعر ديگري برويم. من ديوان شمس را خيلي دوست دارم و هميشه آن را باز ميکنم و ميخوانم و حتي فال ميگيرم. همه با حافظ فال ميگيرند و من دوست دارم ديوان شمس را باز کنم و تفالي بزنم. اين «دام ديگر نهادهام» هم يک فال بود. ما يک روز نشسته بوديم و گفتم مي خواستم يک کاري انتخاب کنم. گفتم بگذار خودش به من بگويد که چه چيزي بخوانم. باز کردم و اين شعر آمد. در تنظيم آن خيلي وسواس به خرج دادم و تنظيمش اين نبود. ميلاد يک چيزي زده بود و من ده بار عوض کردم تا اينگونهاي شد که شما ميشنويد. درمورد اشعار شاملو هم بگويم که خيلي سالهاي پيش شايد 10 يا 12 سال پيش سالگرد احمد شاملو بود و ما خانهي آيدا بوديم و من دوتا از کارهاي شاملو را در آنجا با گيتار زدم و خواندم. پسر اقاي شاملو، سياوش، که فوت شدند هم در آنجا بودند. همه خوششان آمد و گفتند اگر ميشود آن را روي سي دي برايشان بزنم. من در استوديوي خانگي بهروز در اکباتان آمدم و آن دو کار را در سي زدم زدم و يک نسخه به آيدا و يک نسخه به سياوش شاملو دادم. آن ماجرا گذشت تا به اين آلبوم رسيديم. بهروز الان در کانادا هست و يک روز به من گفت ميخواهي شاملو را کار کني؟ من گفتم چي بود؟ و بهروز گفت اين کار و اين کار بود که يکي از آنها به واسطهي ترانهاي که دارد را نميتوان کار کرد. بهروز نسخهاي که آن سالها ضبط کرده بوديم را براي من فرستاد و من ديدم چه ملودي خوبي دارد. من کاملا يادم رفته بود و خواستم که تنظيمي براي آن بکنيم و ببينيم چگونه درميآيد. يک تنظيم خيلي پينک فلويدي اسپيشيال که تميز و واقعا استاندارد بود و من روي آن هيچ نظري ندادن و تقريبا کار بدون اعمال نظر من است. خيلي اين کار را دوست دارم.
* اسم آلبوم «درهم» به خاطر تعدد ميزان سليقهها و آدمهايي است که در آن استفاده شده است؟ يکي همين است.سه دليل براي آن بود که يکي همين است. اين آلبوم 7 ترانهسرا دارد. به غير از شاملو که دوتا است و مولانا، 7 تراک ديگر هرکدام يک ترانهسرا دارد. هميشه من 3-4 تا کار از مهدي ايوبي داشتم که در اينجا مهدي فقط تراک درهم را دارد. دليل ديگر اين است که من ميتوانم به تو بگويم که اين کار شبيه تراک کدام آلبوم است. مثلا اين تراک خيلي به آلبوم فلان نزديک است.
* يک طرفدار خيلي پيگير شايد بتواند اين نزديکها را تشخيص دهد.بله دقيقا. و دليل آخر اين است که اين آلبوم دهم من است و اگر يک «ر» وسط «د» و «ه» بيايد ميشود «درهم». که ما از همين موضوع در تيزرها استفاده کرديم. * استفاده هوشمندانهايش بود. درمورد پوستر آلبوم «درهم» متهم به کپي شدي. يکي از بچههاي بمراني نوشته بود اين پوستر از جاي ديگري است. اولا که پوستر آن نيست و همين پوستر است و آن عکس پشت جلد است.
* کلي هم در توييتر سروصدا شد و هوادارانت به او تاختند. علي عمراني مجبور شد آن پست را بردارد و پست ديگري گذاشت و دوباره پستش را برداشت. من اصلا در جريان اينها نبودم. بعد خبرنگارها به موضوع پرداختند و به همين بهانه پروندهاي از پوسترهاي موسيقيها و فيلمهايي که در ايران از جهان برداشتند و ايرانيزه کردند کار شد. يعني يک عکس رفت و به کجاها رسيد. چه جالب که من اينها را نميدانم. من در توييتر نيستم ولي بالاخره بايد خبردار ميشدم و خيلي عجيب است. من اصلا اينها را نشنيدم. فقط چند روز بعد علي اوجي براي من يک عکس از يک خوانندهي غربي فرستاد که شبيه به اين بود. درصورتي که من شباهتي نميديدم. ايدهي اين کار اين شکلي نبود. خانم اليکا شاهوردي ايدهي اين کار را داشت و يکي ايدهي سيمرغ را داشت که من اين ايده را دادم که چيزي روي لباس من باشد که بيشتر ادامه پيدا کند. گفتم من در «نيما ديزاين» يک طراح لباس دارم که در انگليس کار ميکند و آنجا لباس ميدهد و براي من هم پليور ميفرستد. يک طراح ايراني است که محصولاتش به ايران نميآيد و در انگليس و ايتاليا به فروش ميرود. تابستانها براي من تيشرت و زمستانها پليور ميفرستد. من ديدم که طرح جذابي است و يک عکس داشتيم که اين بود و در شهرک سينمايي گرفته بوديم. من آنجا کار ميکردم و سر سريالي بوديم که بچهها آمدند و عکس گرفتيم. يک عکس هم که لت داخلي آلبوم است و من گفتم بچهها اينجا چه لوکيشن خوبي است براي اينکه آدم تکثير شود. همانجا من اين طرح را در لحظه دادم و گفتم اينجا که من را مربعمربع داري را ميتواني تکثير کني و او گفت آره. دوربين را کاشت و عکسها را گرفتيم و اين شد. اين عکس را ماجرا شد را قرار بود بوم نقاشي را سوراخ کنيم و دستها و صورت بيرون بيايد و همه چيز نقاشي شود. من نميدانم که ان عکس هم از بوم بيرون آمده بود؟
* بگذريم. به سراغ فضاي کنسرتهايت برويم. فکر ميکني فضاي کنسرتهايت چقدر از نسل جديد به مخاطبانت اضافه کرده است؟ خيلي. من از جايي اين را ميفهمم که خيلي از طرفدارانم آلبومهاي قديمي را نميشناسند. به دهمين دليل ميفهمم که اينها بچههاي جديد هستند و وقتي ما از آلبومهاي قديمي ميخوانيم همخواني ضعيف است. از کامنتها هم ميفهمم که ميگويند از کدام آلبوم به بعد کارهايم را دنبال کردهاند.
* کمي سخت است که مخاطب نسل جديدي که به گفتهي خيلي از کارشناسان با يک هرج و مرج در موسيقي پاپ سروکله ميزنند، کار تو و امثال تو را گوش کنند.کار من سخت نيست. کار بچههاي پاپ ديگر مثل احسان که کار خوب ميخوانند سخت ميشود. من يک سبک ديگر ميخوانم. من پاپ_راک ميخوانم که مخاطبش از جنس ديگري هستند. مخاطب من هيچوقت نميرود و آن کارها را گوش بدهد. يعني نميتواند آن جنس موسيقي را گوش بدهد. واقعا براي من سوال است که اين موسيقي چه ميگويد؟
* و انقدر قارچوار زياد ميشود.من يک نکتهاي را بگويم. وقتي با اين سرعت بالا ميرود با همين سرعت هم نابود ميشود. اينها خوانندههاي يکساله هستند و من ديدهام که در کنسرتهاي سوم به بعد کم ميآورند. اينها نميتوانند در مارکت بمانند. به نظرم آسيبشناسي مفصلي دارد که در زمان ما نميگنجد. من نميخواهم درمورد آن صحبت کنم چون اگر بخواهم عقيدهام را درمورد اين جنس موسيقي و اين جنس مخاطب بگويم ميدانم داستان زيادي ميشود.
* در فضايي که تو شروع کنندهي آن جريان بودي اتفاقات زيادي افتاده است. در حوزه ي پاپ_راک خيلي گروهها و چهرهها آمدهاند. آيا اين جريان را بررسي و رصد ميکني؟ رصد نميکنم و مثل يک آدم عادي آن را ميبينم. الان گيتاريست گروه گره، سهيل زرين کلک، گيتاريست من است و نوازندهي خوبي است. بچهها مخاطب محدودي دارند و در اندازهي برج آزادي هستند ولي اتفاق خيلي خوبي است. اگر يادت باشد خودِ تو سالها قبل مصاحبهاي با من کردي و گفتي نگران نيستي که کاوه يغمايي و بچههاي ديگر بيايند؟ اصلا اينگونه نيست. من هميشه سعي مي کنم کار خودم را در بهترين حالت انجام دهم.
* ولي به نظر من راک ايراني درحال پوست اندازي است. خداروشکر اين اتفاق ميافتد و خداروشکر من اين موضوع را دوست دارم.
* با سرعت زيادي اين راه طي ميشود؟ نه متاسفانه اينگونه نيست.
* مخاطبيني که من ميبينم باورنکردني است که حتي 14 و 15 ساله بين آنها است.بله هست ولي بيا نسبت بگير به کساني که به کنسرتهايي ميروند که صحبتشان را کرديم. حتي يک صدم هم نيست.
* همه جاي دنيا همينگونه نيست؟مخاطب جاستين بيبر با مخاطب «ريديوهد» مساوي هستند؟شما حساب کن اگر جاستين استاديوم پر ميکند، ايرون ميدن و متاليکا هم هنوز استاديوم پر ميکنند. ولي در اينجا فقط 300 نفر برج آزادي را داريم.
* نبايد جامعه جهاني را با ايراني مقايسه کنيم. تو مقايسه ميکني.
* ولي جريان خوبي در راک ايراني به وجود آمده است. حرف من اين بود...وقتي آن روز درمورد کاوه يغمايي از من پرسيدي من گفتم اتفاقا اتفاق خوبي است و هيچوقت جاي من تنگ نميشود. گوش مخاطب عادت ميکند و شايد کسي که نميتوانست آهنگ من را گوش بدهد يک روز آن را گوش بدهد. داستان اينجاست که نگه داشتن مخاطبي که اين جنس از موسيقي را گوش بدهد کار سختي است.
* يک بار ديالوگي درمورد کوروش يغمايي گفتي که من با گذشت ساليان سال هنوز نتوانستهام آن را هضم کنم. در روزنامه شرق، ليلي نيکونظر با تو مصاحبهاي داشت که گفت کوروش يغمايي پيشرو راک است و تو گفتي: مگر «يارم بياد، دلدارم بياد» هم شد راک؟! اين جمله، واقعا جملهي تو بود؟من اصلا يادم نميآيد.
* حتي تيتر مصاحبه اين بود که: «قلبم يک درميون براي راک ميزنه...». چقدر خوب اين چيزها را به خاطر داري و عجب حافظهاي. تو من را خوب ميشناسي و من معمولا من به ندرت درباره ي کسي حرف ميزنم.
* بله همينطور است. آن جمله با آن صراحت عجيب بود.اگر به من بگويي که يک نفر را در ايران بگو که به درستي راک کار ميکند من ميگويم کاوه يغمايي. من هم موسيقي و هم تنظيمها و نوازندگي کاوه يغمايي را دوست دارم و به نظرم از همه لحاظ پرفکت است. مخاطب زيادي هم دارد ولي من هيچوقت نميآيم و چنين حرفي بزنم. اينکه يک عده ميآيند و ميگويند چه کسي پرچمدار راک است يا پدر و مادر راک است واقعا خيلي مسخره است. چون هيچوقت نميتواني ادعاي چنين چيزي را داشته باشي. اگر کسي قرار باشد مدعي باشد ميگويم من کردم و همهي بدبختيهايش را من کشيدهام ولي من هرگز چنين حرفي نميزنم چون کس ديگري در گوشهي ديگري درحال کار بوده است. من قشنگ به ياد دارم روزي که من داشتم آلبوم شهر دل را منتشر ميکردم و درحال ضبط آن در استوديوي صبا بودم دقيقا ضبط من و کاوه پشت سر هم بود. آقاي شاه بيگي کار من و آلبوم شهر دل را ضبط ميکرد و آقاي قاسم عابدي کار کاوه و آلبوم مترسک را ضبط ميکرد. و همهي اينها هم بهصورت آنالوگ بود. يعني در 5 دقيقه اگر در دقيقه 4و 55 يک سوتي ميدادي دوباره بايد به ثانيهي 1 برميگشتي. شهر دل منتشر شد و کاوه مترسک را منتشر نکرد و به او مجوز ندادند. مترسک بعد از پرنده بي پرنده منتشر شد. تمام بدبختيهاي بيمجوزي را من براي پرنده بي پرنده کشيدم و دوسالونيم طول کشيد.
* اين جنگ بين اوهام، کاوه يغمايي و رضا يزداني هميشه بوده و همه طرفداراني که درمورد اين مباحث صحبت ميکنند صرفا حول همين سه گروه ميچرخند و هيچوقت هم به هيچ نتيجهاي نميرسد. خيلي اشتباه است و داستان اينجاست که سبک ما سه تا کاملا با هم فرق دارد و هيچ ربطي به هم ندارد. شهرام شعرباف که حافظ خوانده و يک مدل ديگري است که مال خودش است و کس ديگري نميتواند آنگونه بخواند. کاوه که کارهاي ماژور و من هم کارهاي مينور ميخوانم. سه جنس و صداي مختلف وجود دارد و به نظرم کليت اين بحث خيلي زرد است. هرکس کار خودش را ميکند. مهم اين است که چه کسي چه کاري انجام ميدهد. خيلي از بچههاي راک هستند که يک آلبوم ميدهند و حس ميکنند که کل نظرات درمورد موسيقي راک را بايد ايشان بدهند. من ده آلبوم کار کردم و 20 سال است. اگر شما حرفي داريد برويد و کار کنيد و بياييد روي آن اثرها حرف بزنيم نه اينکه روي کار ديگران حرف بزنيد. من جز آدمهايي هستم که هيچوقت حاشيه نداشتم.
* يک اگر من ميگذارم. اين دوستاني که در حوزه راک کار ميکنند خداروشکر نسبت به حوزهي پاپ و سنتي خيلي پشت هم هستند. در کنسرتهاي هم ميروند و همديگر را حمايت ميکنند. حداقل اين فضا براي من قابل احترام است.تو ميداني که اولين کنسرت شهرام شعرباف در برج آزادي را من ساپورت کردم. آنموقع فيسبوک بود و من سه نوبت تبليغ اين کنسرت را کردم و خودم به کنسرت رفتم. من تا جايي که از دستم بربيايد ساپورت کردهام. شهرام شعرباف از من قديميتر بود و خيلي قبلتر شروع کرده بود ولي مجوز نگرفته بود. من هرآنچه از دستم بربيايد را انجام دادهام و با همه قلبم اين کار را کردم.
* درمورد دغدغههاي سينمايي تو حرف بزنيم. يک سوال خيلي مهم؛ چرا در قاتل اهلي، رضا يزداني نبود؟ من نميخواهم وارد جزئيات آن بشوم چرا که اگر اين کار را بکنم بلوايي به پا ميشود.
* پاي آقاي لشکري قوچاني (تهيه کننده قاتل اهلي) وسط است؟نه اصلا. اتفاقا اصلا اينگونه نيست. قرار بود اين کار را من بخوانم وآقاي کيميايي گفتند تو هم بازي کني و هم بخواني. ولي نشد و من نميخواهم درمورد آن صحبت کنم.
* تو مختاري که اظهارنظر نکني ولي به هرحال فضاي آن فيلم و کاراکتر مسعود کيميايي و شخصيتي که از او در ذهن همهي مخاطبان است انقدر از آثاري که منتشر شد دور بود و يکجورهايي باهم گره خورده بوديد. همانطور که مسعود کيميايي رزومه خودش را بد و بدتر ميکند در حوزهي موسيقي هم پسرفتي دارد. من فقط يک چيزي بگويم که اين اتفاق را باورم نميشد. تنها چيزي که ميتوانم بگويم همين است. اولين بار يک کليپ يک دقيقهاي پولاد در صفحهاش گذاشت و من آن را ديدم باور نکردم و گفتم امکان ندارد مسعود کيميايي اجازهي اين کار را بدهد. واقعا بعيد بود چون آقاي کيميايي موسيقي و اکت و گويش خواننده را خيلي خوب ميشناسد و اينها نبود. من نميدانم چگونه آقاي کيميايي در اين حد اغماض کرده بود که اين اتفاق افتاد.
* واقعا باورنکردني بود که مسعود کيميايي انقدر راحت کوتاه بيايد ولي خب بالاخره داستان پسرش بود.متاسفانه اين داستان سالهاست که به آقاي کيميايي ضرر ميزند و معلوم نيست تا چه زماني ادامه پيدا ميکند. آقاي لشکري هم در جشنوارهي پارسال در سالن آمد و گفت يکچيزي از تو ميخواهم و اگر بروي و بگويي تکذيب ميکنم. من نگاهي به او کردم و گفتم چرا بخواهيد چيزي بگويي و تکذيبش کني؟ من به شما پيشنهاد ميکنم از اول چيزي نگويي. ايشان گفتند بيا و جاي پولاد بخوان. من گفتم هزارسال هم بگذرد همچنين کاري نميکنم.هم بهخاطر آقاي کيميايي که هرچقدر هم ما با هم خوب نباشيم براي من ارزشمند هستند و 10 سال است که ما نان و نکم همديگر را خوردهايم و من براي 5 فيلم سينمايي ايشان موسيقي کار کردهام و هيچوقت نميآيم وهمچنين کاري را بکنم. يک سري کارها کثيف هستند و تو نبايد خودت را وسط آن بيندازي.
* به نظرم منطقيترين کار را کردهاي. به عنوان صحبت پاياني درمورد دغدغههاي سينمايي و تئاتري تو صحبت کنيم. به هرحال تو در اين سالها خيلي اين مدل فضاها را تجربه کردي. آيا هنوز هم نسبت به اين جريان علاقهمند هستي و دوست داري اين فضا ادامه پيدا کند؟بعد از تيکآف اين داستان براي من خيلي جدي شد. قبل از تيکآف اين داستان بود وخوانندهي سوگلي سينماييها بودم و خيلي از تيتراژها را خواندم و اکثر رفيقهايم بچههاي سينما هستند تا موسيقي. ولي تيکآف که اکران شد خيلي نظرات خوب بود و آدمهاي مهمي مثل مصطفي کيايي و فريدون جيراني و خانم بنياعتماد واکنشهاي خوبي نسبت به آن داشتند. فرهاد اصلاني يک ساعت و نيم پشت تلفن با من حرف زد و ميگفت به اين دليل و اين دليل تو در فيلم بهترين بودي. من ميگفتم بيخيال ولي او کاملا جدي بود. و اين باعث شد که من ببينم که ميتوانم سعي کنم در اين حوزه هم موفق بشوم. که قطعا اين داستان به احسان عبديپور کارگردن، و خانم کرامتي تهيه کننده و بچههاي ديگر برميگردد. به همين دليل بعد از اين، سيلي از فيلمنامه و سريال براي من سرازير شد و من اغلب آنها را رد کردم. سريال از ياد رفته را قبول کردم که بهرام بهراميان کارگردان آن بود و بيتا فرهي در اين سريال مادر من است و ميترا حجار خواهر من هستند. حسين ياري و پوريا پورسرخ، آقاي دهقاننسب و خانم سيما تيرانداز، سعيد راد و يک مجموعهي خيلي قوي هستند. سريال بسيار بسيار قوي و در سطح الف است. من نقش پسري را دارم و فيلمنامهي بسيار خوبي بود که نميتوانستم آن را رد کنم. و اگر آن را رد ميکردم بعدا جز پشيمانيهاي بزرگ زندگي من ميشد. يک جوان پولدار از قشر مرفه و شازدهاي است که بوکس دوست دارد. دندانهايم شکست و در 18 روز سه مسابقه بوکس دادم و يک ماه بهخاطر آن کار کردم. * چه زماني پخش ميشود؟ فکر ميکنم ارديبهشت و خرداد پخش شود و يک مثلث عشقي است که مردم دوست دارند.
*اگر نکتهاي است که به آن نپرداختي بگو.يکي دو پروژه سينمايي هست که انشالله شروع ميکنيم. آلبوم را شروع کردهايم و يک فکرهاي عجيب و غريبي درمورد آلبوم بعدي دارم که قطعا ترکيب محتوايي و فضاي سه آلبوم خاطرات مبهم، ساعت فرموشي و ساعتها خوابند در آن هست.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۵۴۴۵۸۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
(ویدیو) یک ایرانی مک لارن ۱.۵ میلیون دلاری را در کالیفرنیا نابود کرد!
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی منبع: خبرآنلاین